مانژه برابر نهادهای برای ایده و اندیشه
پرده بگردان و بزن ساز نو
دکتر شهاب شیرخدا
وقتی مجسمهساز فرانسوی “آگوست رودن” در سال ۱۹۱۷ بعد از ۳۷ سال تلاش اثر شگرف دروازههای جهنم را از۱۸۰ پیکر با خاک سرایید، تندیسی از فردی متفکر (The Thinker) بر بالای آن نهاد. ظاهرا رودن خوب فهمیده بود که جهان تفکر و اندیشدن در مسیری ملتهب، داغ و سیریناپذیر قرار دارد.
اندیشه و تفکر کلید واژهی روانکاوی است. فروید با شرح مفهوم ناخودآگاه در بستری از مفهوم تفکر فرآیند اولیه (Primary process thinking) کوشید تا دنیای پر رمز و راز روان آدمی را در قالبی از اندیشهای پنهان ولی پویا و سیال به تصویر بکشد. ساحت اندیشه و تفکر ناخودآگاه در دیدگاه فروید هیچ گاه کهنه نمیشود، زمان و مکان نمیشناسد و همیشه در جست و خیز برای برون شدن است. در این میان ویلفرد بیون مفهوم تفکر را در فضایی گستردهتر به چالش کشید و ایده فکر بدون متفکر را رقم زد. تفکری که برای یافتن متفکرش باید از مسیر تجربههایی احساسی (Emotional Experience) در سطح ناخودآگاه بگذرد تا در جان متفکر قالب بگیرد و فهمیده شود. ولی خوب میدانیم که تفکر و اندیشه در روانکاوی به جایی یا مرزی بسنده نمیکند. چالش ایدهها و اندیشهها در بستری همیشه پویا در روانکاوی در جریان است. شاید به گفتهی تامس آگدن که “سبک یک روانکاو شیوهای زنده و هماره در حال تغییر بودن با خودش و بیمار است” لازم است تحریری نوشت که ” تفکر یک روانکاو شیوهای زنده و هماره در حال تغییر بودن با خودش و بیمار است”. شیخ محمود شبستری در گلشن راز به خوبی تحیرش در ساحت تفکر را به نظمی گوشنواز در میآورد و خواننده را به اندیشیدن به تفکر فرا میخواند:
“نخست از فکر خویشم در تحیر چه چیز است آنکه گویندش تفکر”
مانژه که واژهای برساخته از کوروش جنتی (پارسیشناس معاصر) است از ریشهی «مان» با افزودن پسوند «ژه» خلق شده است. «مان» به معنای اندیشه و تفکر که در واژگانی چون شادمان و پژماننیز وجود دارد با افزوده شدن پسوند کوچکساز «ژه»، واژهی آهنگین «مانژه» را میسازد. مانژه با این تعریف به معنای اندیشهی موردی یا اندیشهی کوچک در زبان پارسی به کار میرود.
گروه آموزشی مانژه با وام گرفتن از مفهوم اندیشه در این واژه، به بسط تفکری تازه در روانکاوی ایران میاندیشد. تفکری که کهنه نمیشود، به دنبال متفکر نمیگردد و هر لحظه با اتصال به تجارب ذهنی در بستر مفاهیم روانکاوی خودش را تازهتر و جدیدتر عرضه میکند. جان کلام در بیتی از مولانا است:
“تازه و خندان نشود گوش و هوش تا زخرد در نرسد راز نو”
دیدگاهتان را بنویسید