خلق ذهن و زبان روانکاوانه
آزاده قائمی
هدف از نگارش این جستار، نگاهی کلی به فرآیند رشد و تحول ذهن و تفکر یک روانکاو است. تحولی که هم از رشد روانی روانکاو وام میگیرد و هم مسیر یادگیری روانکاوی.
جریان یادگیری روانکاوی نیاز به بستری دارد که به روانکاو کمک کند ذهنش را بارور کند. محیطی که به خلق دنیای خلاقانه و منحصر به فرد شدن روانکاو امیدوار باشد و این امکان را فراهم سازد.
در مسیر آموزشی رواندرمانی تحلیلی و روانکاوی یکی از مهمترین و منحصر به فرد ترین حیطهها شخصی و آموزشی، خلق ذهن و زبان روانکاوانه است، ذهنی که توان فکر کردن، همسفر شدن و خلق کردن با دیگری را دارد.
بیون (۱۹۸۷) معتقد است بعد از آموزشهای تحلیلی شما و تنها شما هستید. شما لازم است به منحصر بودن شخصیت خود احترام بگذارید، این چیزی است که شما استفاده میکنید نه همه این تفاسیر و تئوریهایی که برای مبارزه با این احساس استفاده میکنید.
در مقالهی On becoming a psychoanalyst آگدن و گابارد به جنبههای رشد روانی یک روانکاو میپردازند. این دو در ابتدا اشاره به ایدهی اندیشیدن و رویا دیدن تجربههای زیسته خود دارند که درمانگر از “ تجربه“ میآموزد و بخشی از مسیر تفکر او را معنی میبخشد.
مسیر رویاپردازی روانکاو در همسفری با بیمار، این امکان را مهیا میسازد که دو نفره رویاپردازی کنند، و البته هر بیمار، روانکاو را در موقعیتی قرار میدهد که تا به حال نبوده و نیاز هست که بتواند فکر کند و یا از دیگرانی کمک بگیرد که بتوانند در فضای چند ذهن به موقعیت پیچیده بیاندیشند.
برای ساختن یک نفر به دو نفر نیاز است (بیون، ۱۹۸۷)؛ چنانکه وینیکات (۱۹۶۳) هم باور دارد به مادر و نوزادی نیاز هست که به نوزاد کمک کند که به Unit status دست پیدا کند.
لووالد (۱۹۸۷) اشاره استعارهای به داینامیک یک خانواده و ارتباط تیم والدینی با فرزند و داینامیک حضور دیگران و میانسالها در خانواده و مسیر زندگی و مرگ و ادیپ در شکلگیری ذهن انسان دارد، که چگونه کل این مجموعه برای ذخایر روانی و تجارب فردی آموزنده است.
در ادامه از نظر وینیکات (۱۹۶۳)، در کنار حضور معنادار و پر رنگ دیگران ما نیاز به دورههایی از انزوای شخصی داریم که در آن کمتر مشارکت ذهن دیگران دخیل است و این را مرحله میانی در رشد روانی سالم میبیند. در این مرحله ظرفیتی از نگه داشتن دیگری در ذهن بیمار یا روانکاو شکل میگیرد که میشود تنهایی را تاب آورد، این تنهایی به معنی این است که بخشی از دیگری درون فرد (بیمار و روانکاو) درونی شده است که در حضور یا عدم حضور دیگری ظرفیتی برای تنهایی شکل میگیرد. وینیکات در مقالهی ظرفیت تنهایی به این مفهوم میپردازد.
موقعیت مهم دیگر؛ اجازه خواب دیدن برای دسترسی به عمیق ترین شکل تفکر است. زمانی که رویا اجازه میدهد که بیمار از چندین منظر به یک تجربه عاطفی بپردازد.
بتی ژوزف (۱۹۸۵) در مقاله “Transference_ The Total situation “ میگوید که چگونه” انتقال”، در یک موقعیت کلی در کنار محتوای خواب قابل تحلیل است. شبیه به یک اثر هنری که عناصر مختلفی در کنار هم چیده شدهاند و کل آن موقعیت است که به آن معنا میبخشد نه هر جز آن.
اما چسب فهم این مفاهیم از منظر بیون دربرگیری احساسات مبهم و فهم نشدهای از بیمار است که خود فرد قادر به معنی دادن یا تحملش نیست. او این موضع را شروع تفکر میداند.
کلاین شروع شکلگیری تفکر را در موضع دپرسیو میبیند، از جایی که “دیگری“ متخاصم و حمله کننده درک نشود، و تحمل احساسات پر فشار اولیه پدید آید. رفت و برگشت احساسات (برون فکنی و درون فکنی)، شروعی برای درونی کردن دیگری خوب است و کم کم ظرفیتی از عشقورزی و قدر شناسی شکل میگیرد.
آگدن و گابارد در بخشی از مقالهشان در مورد تبدیل شدن به یک روانکاو برای پرورش یک روانکاو اشاره به این “مفهوم توسعه صدای خود “ را دارند .
تمام رشد و بلوغ روانکاو تا به اینجا در مسیر همسفر شدن و همبازی شدن خلاقانه با بیمار در جهت شکلگیری ذهنی روانکاوانهای بود که میتواند فکر کند و مستقل باشد. این هویت مستقل بالغانه مسیری لذتبخش و در جایی پر اضطراب است.
لووالد (۱۹۷۹) در کتاب «کاهش عقده ادیپ» بلوغ را مستلزم کشتن نمادین والدین و همزمان جاودانه سازی آنها میداند.
در فرایند روانکاو شدن، روانکاو بخشهای زیادی از والدین تحلیلی خود و مفاهیم روانکاوی را درونی میکند و قدر شناس آنها میشود. اما در مسیر شکل گیری ذهن و زبان روانکاوانه و عدم تطبیق برخی مفاهیم لازم است دست به جنایاتی هم در ذهن و روان خود با بخشهای درونی شده والدین تحلیلیاش بزند.
این مرحله یکی از پر چالشترین بخشهای رشد روانکاو و روانکاوی است. چون هم برای روانکاو نوجوان پر تعارض و هم برای برخی از والدین تحلیلی تحمل این دگرگونی پر فشار است.
در بسیاری از مجموعههای آموزشی تا زمانی آموزش و ارتباطات خوب پیش میرود که در سیستم بر پاشنهی استبداد یا اغوا بچرخد، و بدین شکل سیستم کنترل میشود
با شروع یک صدا و درک متناقض، در سیستم احساس حمله دریافت میشود و در موضع ترس یا طرد روانکاو نوجوان قرار میگیرد. ولی در بعضی دیگر از سیستمهای آموزشی این جریان تحول به شکل شروع یک تفکر تازه و آغاز کنجکاوی و سوال برای فهم موقعیت تازه یا تحمل آن موقعیت ادراک میشود. در این سیستمها فضا برای دیالوگ بین ذهنها و تئوریها وجود دارد.
در نهایت همانطور که فروید میگوید: «هر تحلیلی ناقص است و روانکاوی نقطه پایانی ندارد، چون مسیر فکر و ناآگاه، هم عمیق است و هم سیال و در جریان.»
پرداختن به موقعیتهای اتاق درمان، پرداختن از یک یا چند زاویه است و همچنان زوایای گوناگونی موجود است که در مسیر زمان با اشتیاق و کنجکاوی و تحمل ندانستن و درماندگی دسترسی بدانها میسر میشود.
چنانچه فراگیران روانکاوی و رواندرمانی تحلیلی، در مسیر رشدی مناسب و پویایی قرار بگیرند که ترس بزرگ شدن و قد کشیدن را نداشته باشند و کم کم در کنار درونی کردن دیگری، به ذهن، صدا و احساس و کلام خود جرات زنده بودن را در کنار صداهای پر قدرت دیگر را بدهند، و همچنین اشتیاق و کنجکاوی کشف ایدههای تازهای را داشته باشند، میتوانیم بگوییم برای دنیای روانکاوی اتفاق میمونی است و این شروع خلق یک ذهن روانکاوانه است، ذهنی در حال حرکت…
یک نوازنده از جایی که بسیاری از تاکتیکها و تکنیکها را می آموزد و ممارست زیادی برای یادگیری میکند، کم کم تبدیل به یک هنرمند میشود، هنرمندی که امکان همنوازی دارد و جرات بداههنوازی و همچنین به سکوتها معنی میبخشد.
ما در مانژه بر این باوریم در فضای تحلیلی امکان منحصر به فرد شدن برای تحلیلگرانی است که هم عمق و وسعت صدای ذهن خود را پیدا میکنند و هم توان شنیدن و دیالوگ برقرار کردن با ذهنهای دیگر رادارند.
برای این هدف نیاز است بستری آماده شود که در آن دیالوگ صورت گیرد و از در هم آمیختگی ذهنها فکری متولد شود، فکری که همچنان امکان این را دارد که خلاقانه بزرگ شود.
روانکاوی و روانکاو مستعمرهی یک شخص یا نگاههای محدود نیست. مانژه اشتیاق دیالوگ بر قرار کردن و همبازی شدن با ذهنهای دیگر را دارد تا فکری و ذهنی متولد شود و امکان بزرگ شدن داشته باشد.
اما باور داریم که جایگاه ذهنی یک نوآموز با روانکاوی که در مسیر بلوغ است موقعیت ذهنی متفاوتی است، به همین منظور تغذیه ذهنی و آموزشی متفاوتی را در نظر دارد.
دیدگاهتان را بنویسید