روانکاوی در ایران و ترکیه
تقاطع و تشابه
دعوت به ثبتنام و شرکت دهمین رویداد مانژه
(آنلاین در زوم. با ترجمهی همزمان)
دهمین میهمان مانژه به روانکاوی در ترکیه خواهد پرداخت.
از اواخر دوران امپراتوری عثمانی، و به دنبال اسجاد ارتباطات فرهنگی و علمی با غرب، برخی از مبانی علمی روانکاوی در ترکیه مطرح شد. در اوایل قرن بیستم، روانکاوی در سطح جهان رشد چشمگیری داشت، و روانشناسان و روانپزشکان ترکیهای هم کمکم تحت تأثیر دیدگاههای فروید قرار میگرفتند.
با تأسیس جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳، این کشور سیاست مدرنسازی و نزدیکی به فرهنگ غربی را پیش گرفت که باعث شد روانکاوی نیز بهتدریج به ترکیه وارد شود. ترجمه آثار فروید به ترکی و پذیرش تدریجی اصول روانکاوی در مراکز آموزشی و علمی، روانکاوی را بهعنوان بخشی از دانش روانپزشکی در ترکیه جا انداخت.
انجمن روانکاوی استانبول در ادامه این جریان و بهعنوان یک مرکز رسمی برای ترویج و توسعه روانکاوی تأسیس شد. این انجمن بهمنظور گسترش آموزشهای روانکاوی، تربیت روانکاوان حرفهای، و ایجاد فضای تبادل علمی میان روانکاوان ترک و کشورهای دیگر تأسیس گردید.
در این رویداد اما کار ما به بررسی روانکاوی در ترکیه محدود نمیماند، و با مشارکت دکتر احمدزاد اصل میکوشیم گفتگویی میان امکان روانکاوی در ایران و ترکیه بگشاییم.
پرسش آیا روانکاوی در جمهوری اسلامی ایران ممکن است؟ را دکتر گهر همایونپور در ابتدای کتاب مشهورش درباره جابجایی، نوستالژی، عشق و درد، از خود و از ما میپرسد.
بیست سال پس از ترک کشورش، همایونپور، روانکاو ایرانی در غرب آموزشدیده، به تهران بازمیگردد تا به کار روانکاوی بپردازد. زمانی که یکی از همکاران آمریکاییاش میگوید: “فکر نمیکنم ایرانیها بتوانند تداعی آزاد داشته باشند!” همایونپور پاسخ میدهد که به نظر او ایرانیها هیچ کاری جز این نمیکنند. او معتقد است فرهنگ ایرانی بر محور قصهگویی میچرخد. چرا باید روشهای فروید برای ایرانیها جواب ندهد، وقتی نیاز به صحبت و گفتوگو تا این حد در فرهنگ آنها ریشه دارد؟
به این ترتیب، روایت جذاب داستانهای متقابل آغاز میشود که تا حد زیادی شبیه به یک جلسه روانکاوی است. همایونپور لذت و درد بازگشت به سرزمین مادریاش، عشق به آثار میلان کوندرا، رابطه پیچیدهاش با مترجم ایرانی کوندرا (پدرش)، و دغدغههای خود و دیگر ایرانیان نسبت به اثرپذیری و نافرمانی را بازگو میکند. در سراسر این روایت، نگاهی به جلسات او با بیماران نیز به چشم میخورد؛ جلساتی که گاه با سرخوردگی و همیشه با صراحت همراه است. خانم “ن”، یک هنرمند مشهور، خوابهایی از ترک شدن میبیند و به جای صندلی مراجع، روی صندلی تحلیلگر مینشیند؛ یک زن جوان چادری به دلیل از دست دادن بکارت خود احساس شرم میکند؛ و یک مرد جوان که با بیانی شیوا درباره تمایلات خودکشی خود صحبت میکند، نمیتواند خودکشی کند. بهعنوان یک روانکاو، همایونپور میداند که پشت هر داستان گفتهشده، داستانی ناگفته وجود دارد. روانکاوی کردن در تهران داستانهایی را که ایرانیهای عادی درباره زندگیشان، چه گفته و چه ناگفته، تعریف میکنند، به هم متصل میکند. (منبع: شرح کتاب در سایت آمازون)
نویسنده تجربیات خود را بهعنوان یک روانکاو در تهران توصیف میکند و به چالشها و دستاوردهای منحصربهفردی که به دلیل تفاوتهای فرهنگی و انتظارات اجتماعی خاص در این جامعه تجربه کرده است، میپردازد.
همایونپور به نقد تمایل غرب برای دیدن ایران از لنز شرقشناسی میپردازد؛ نگرشی که اغلب منجر به تصویرسازی از ایرانیان در شکل شیفتگان به امور عجیب و غریب و رد امکان وجود روانکاوی در ایران میشود.
او همچنین با وجود تفاوتهای فرهنگی، تأکید میکند که رنج انسانی یک تجربه جهانی است و روانکاوی میتواند ابزاری ارزشمند برای پرداختن به این مسائل باشد، فارغ از زمینههای فرهنگی.
نویسنده به مخاطب نشان میدهد چگونه فرهنگ ایرانی، با تاکید بر سنت، خانواده و روابط اجتماعی، تجربیات و هویت بیماران او را شکل میدهد.
از طریق تحلیل عمیق رمان سبکی تحملناپذیر هستی اثر میلان کوندرا، همایونپور به بررسی موضوعاتی همچون سبکی در مقابل سنگینی، جستجوی معنا در جهانی بدون بازگشت ابدی، و پیچیدگیهای عشق و روابط میپردازد.
همایونپور باور دارد که روانکاوی میتواند به افراد کمک کند تا با خواستهها و ترسهای ناخودآگاه خود مواجه شوند و از این طریق به خودآگاهی بیشتر و رشد فردی دست یابند.
بخشی از سخنرانی امینه ایکیز
اگرچه کار روانکاوی بر کنکاش در تاریخچه شخصی، گفتار، خاطرات و امیال فردی استوار است، اما از طریق این روایت شخصی در پرتو خیالپردازیهای گروه اجتماعی که فرد به آن تعلق دارد، شکل میگیرد. به این ترتیب، رویکرد هر کشور به روانکاوی منحصربهفرد است و نشاندهنده ریشههای فرهنگی و ساختار خاص آن کشور میباشد.
زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، اهمیت اسطورهها و عناصر الهیاتی را که در گفتار بیماران جایگاه ویژهای دارند، به رسمیت شناخت. در اثرش، “تاتم و تابو”، فروید نقش عناصر اجتماعی و فرهنگی را در گفتار فرد توضیح داده است. در این معنا، روانکاوی ترکیه نیز ساختاری اصیل دارد که از اجزای فرهنگی جامعه ترکیه شکل گرفته است. در سخنرانی ایکیز بعد از ارائه نمای کلی از تحول علم پزشکی از دوران امپراتوری سلجوقی و عثمانی تا به امروز و ترسیم تاریخچه روانپزشکی در ترکیه، بررسی دقیقتری از دلایل تأخیر در توسعه روانکاوی در ترکیه تبیین میشود.
به این منظور، ابتدا مقایسه تاریخی بین سال ۱۹۰۰، یعنی زمانی که فروید روانکاوی را بنیان نهاد، و وضعیت امپراتوری عثمانی در آن زمان انجام خواهد شد. در دهه ۱۹۰۰، عبدالحمید، آخرین خلیفه امپراتوری عثمانی، حکومت میکرد. در حالی که در اروپا اکتشافات و نوآوریهای مختلفی در حال رخ دادن بود، دورهای از اصلاحات در امپراتوری عثمانی در حال ظهور بود. این دوره اصلاحی نقطه عطف مهمی در تاریخ به شمار میرود، چرا که فرمان اصلاحات عدالتمدار را در سراسر امپراتوری تضمین میکرد. انقلاب فرانسه الهامبخش این ایده اصلاحات بود و برای اولین بار در این دوره، مفهوم شهروندی مطرح شد. تمامی افراد به عنوان شهروندان عثمانی شناخته شدند و تاکید بر تفاوتهای دینی ممنوع اعلام گردید. این وضعیت نارضایتیهای بسیاری را برانگیخت، زیرا جلب رضایت همگان، به ویژه بورژوازی که عملاً از بین رفته بود، غیرممکن بود. همچنین، هر گروه مذهبی به دنبال تقویت جامعه خود بود که مفهوم برابری و عدالت، قدرت رهبران این گروههای مختلف را تضعیف کرد.
غربگرایی در اواخر قرن ۱۸ پس از اینکه اختلاف قابلتوجه بین ارتشهای اروپایی و عثمانی بارز شد، آغاز گردید. از یک سو به دلیل محدودیتهای اقتصادی، ارتش به تهدیدی برای سلطان تبدیل شد و از سوی دیگر، پس از اختراع سلاحهای سبک، سلطان از مشاوران اروپایی برای تأسیس سازمان نظامی جدید، کمک خواست. با این حال، این امر به معنای پایان یافتن سیستم نظامی مبتنی بر بردگی بود که تا آن زمان وجود داشت. مهمترین نیروی سیاسی که امپراتوری عثمانی به آن متکی بود، از تعداد زیادی خادمان تشکیل شده بود که از جامعه جدا بودند.
از قرن ۱۴ به بعد، سلاطین عثمانی درخشانترین و با استعدادترین پسران مسیحی را از سرزمینهای فتح شده جذب کرده و برای آموزش به پایتخت میآوردند. طبق این روش که به نام سیستم “دووشیرمه” یا “گزینش ینیچری” شناخته میشد (که در آن کودکان از خانوادههای مسیحی در بالکان گرفته میشدند)، این پسران جوان به اسلام گرویده و بسته به تواناییهای خود، به مدارس معتبر در دربار وارد میشدند. از میان آنها، سربازان به طور مستقیم به سپاه ینیچری ملحق میشدند و کسانی که دارای استعدادهای اداری بودند در حکومت مرکزی یا استانی خدمت میکردند و میتوانستند به عنوان مقامات یا مدیران دارای مراتب بالا صعود کنند. از لحاظ فنی، این کودکان خادمان سلطان محسوب میشدند، به این معنی که به او وفاداری مطلق داشتند. آنها نه تنها تمام ارتباط با خانواده و گذشته خود را از دست میدادند، بلکه فرزندان آنها نیز نمیتوانستند منصب یا ثروت آنها را به ارث ببرند. بدون هیچگونه منافع شخصی، تنها وظیفه آنها حفاظت از منافع سلطان بود و تنها هدفشان وفاداری به او. در امپراتوری عثمانی، این طبقه کوچک، قدرت را در دست داشت. این سیستم دولتی که بر وفاداری یک طبقه بدون ریشه و مستقل از مردم استوار بود، با ایدههای آزادی اجتماعی و فردی و آرمانهای غربی که بر خلاف امپراتوری، دولت-ملتی مبتنی بر اصول شهروندی و عدالت را ترویج میکردند، تهدید شد. تقدس اقتدار مطلقی که سلطان برای حفاظت و هدایت این سیستم جهانی که توسط خداوند ایجاد شده بود در اختیار داشت، به تدریج با از دست دادن مداوم وفاداران که بدون قید و شرط به او وابسته بودند، به ناپاکی آلوده شد. در نهایت، تمایل عثمانیان به نوسازی به منظور تشبه به غرب نبود، بلکه تلاشی برای بازیابی این قدرت تضعیفشده به نفع سلطنت بود، زیرا سیستمی که تا آن زمان کار میکرد، فروپاشیده بود.
آنچه دکتر مسعود احمدزاد اصل خواهد گفت…
در بحث خود دکتر احمدزاد اصل، علاوه بر تمرکز بر صحبت امینه ایکیز، قصد دارد موضوع صحبت را کمی بازتر کند و به ریشههای فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و زبانی تبادلات غرب و شرق و جایگاه خاص تمدنهای ساکن در ایران و ترکیه امروزی ( از یونان و روم یا تمدنهای ایرانی و بین النهرین) و ارتباط آن با ساختارهای متقارب و متفرق زبان و روان انسانی در دورههای تاریخی و جغرافیایی مختلف اشارت خواهد داشت.
احمدزاد همچنین به فضای اروپای قرن ۱۹-۱۸ در بستر کلونیالیزم و ریشه های آن در نگاه روانکاوی به دیگری شرقی (غیر اروپایی) و اثرات آن در شکلگیری و یا عدم شکلگیری نهادهای روانکاوی در شرق صحبت میکند، که از این منظر ترکیه به عنوان جایگاه جغرافیاییاش (مبادله تمدنی شرق و غرب) و زبانی (آمیزگاه فارسی، عربی، ترکی، و لاتین) و فرهنگی معاصر پس از جنگ جهانی اول (پسا عثمانی) با سازماندهی متفاوتی از نهاد روانکاوی در قیاس با ایران رویارویی داشته، که به نوعی نمونه ایرانی، اقبال بر سازمانزدایی از این نهاد (و غلب نهادهای اجتماعی/فکری) دارد.
دکتر محمد صنعتی و آرش جوانبخت در مقاله مشترکی با عنوان روانپزشکی و روانکاوی در ایران که سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) در مجله آکادمی آمریکایی روانکاوی و روانپزشکی پویا چاپ شد به مرور تاریخ تحلیلی داستان روانپزشکی و روانکاوی در ایران پرداختهاند.
نویسندگان روایت کردهاند که روانپزشکی در ایران تاریخچهای طولانی دارد که به دوران اسلامی بازمیگردد. پزشکان ایرانی همچون رازی و ابنسینا به تفصیل درباره بیماریهای روانی نوشتهاند و حتی نوعی از آنچه را میشود امروزه رواندرمانی نامید برای بیماران تجویز میکردند. آنها تأثیرات احساسات بر بدن را تشخیص داده و به یک درک جامع از سلامت و بهزیستی رسیده بودند.
ابنسینا (Avicenna)، پزشک و فیلسوف برجسته ایرانی، توصیفاتی دقیق از پدیدارشناسی و طبقهبندی بیماریهای روانی ارائه داد و درمانهایی را در کتاب قانون پیشنهاد کرد. او درمان انسانی بیماران روانی را ترویج میکرد و توصیه میکرد که از خشونت پرهیز شود و تنها در مواقع ضروری از محدودیتهای فیزیکی استفاده گردد.
روانشناسی مبتنی بر آرا اسلام که به عنوان علمالنفس شناخته میشود، بر مفهوم نفس متمرکز است که شامل روان، روح، و اجزای آن است. بخش شهوی در نفس دو نیروی اصلی دارد: شهویه (مشابه مفهوم اروس فروید) و غضبیه (مشابه مفهوم تخریب در فروید).
روانشناسی اسلاممدار همچنین مدلی سهبخشی از ذهن داشت: نفس اماره (مشابه نهاد)، نفس لوامه (مشابه فراخود)، و نفس مطمئنه (یک اگوی متعالی انسانی). این مدل شباهتهایی با مدل ساختاری فروید دارد و احتمالاً بر تفکرات روانتحلیلی غربی تأثیر گذاشته است.
عرفای ایرانی نیز به کاوش در دنیای درونی، یا باطن، پرداختهاند که مشابه مفهوم ناخودآگاه فردی و جمعی است. آنها بر اهمیت یک راهنما (پیر) برای هدایت فرد به سوی خودشناسی تأکید داشتند، که نقش مشابه تحلیلگر را دارد.
روانپزشکی مدرن در ایران با تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۹۳۴ (۱۳۱۶) و ایجاد دپارتمان روانپزشکی سه سال بعد آن در سال ۱۹۳۷ (۱۳۱۹) آغاز شد. آموزش اولیه روانپزشکی تحت تأثیر مکاتب فرانسوی و انگلیسی بود که بر گرایش زیستی تأکید داشتند.
محمود صناعی، روانکاو تحصیلکرده انگلستان، مفاهیم فرویدی را در سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰) به ایران معرفی کرد. او اسطورهشناسی و ادبیات ایرانی، بهویژه شاهنامه فردوسی، را از منظر روانتحلیلی بررسی کرد و عقده رستم را به عنوان همتای عقده ادیپ مطرح کرد.
معرفی روانکاوی در ایران با واکنشهای متفاوتی مواجه شد که تحت تأثیر شرایط اجتماعی-سیاسی آن زمان قرار داشت و بین دین سنتی و ایدئولوژی سکولار و مارکسیستی نوعی تقسیم کار صورت گرفته بود.
بهعلاوه ایرج سیاسی که سال ۱۳۵۴ با دعوت دکتر شیخالاسلامزاده وزیر وقت بهداری از آمریکا به ایران بازگشت، و رفورم سلامت روان را در ایران عهدهدار شد، نقش مهمی در ترویج رویکرد روانتحلیلی در روانپزشکی ایران داشت و برنامهای آموزشی در موسسهای که بعدها انستیتو روانپزشکی تهران نام گرفت تأسیس کرد.
انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ با عراق تأثیر منفی بر توسعه روانکاوی در ایران گذاشت و باعث شد که تفکر روانتحلیلی بهعنوان یک روش غربی نامطلوب تلقی شود.
دکتر محمد صنعتی، رواندرمانگر روانتحلیلی تحصیلکرده انگلستان، در دهه ۱۳۶۰ آموزش روانکاوی را دوباره احیا کرد و با برگزاری سخنرانیها و برنامههای آموزشی خصوصی روانکاوی را به جامعه معرفی کرد.
در ادامه نویسندگان به بررسی وضعیت کنونی آموزش و رمان روانکاوانه در ایران میپردازند. وضعیتی که از سال ۱۳۸۵ تا به امروز که ۱۸ سال از آن روزگار میگذرد تحولاتی شگرف یافته.
صنعتی و جوانبخت نوشتند که روانکاوی معاصر در ایران از مکاتب مختلفی همچون روابط ابژه، روانشناسی ایگو، و رواندرمانی کوتاهمدت الهام میگیرد.
در ادامه تجربه دکتر محمد صنعتی در گروه درمانی مورد اشاره قرار گرفته و نوشته شده گروهدرمانی تکجنسیتی به عنوان یک رویکرد درمانی حساس به فرهنگ در ایران محبوبیت یافته است. هم اکنون و در سال ۱۴۰۳ گروههای درمانی با رویکرد تحلیلی و دیگر رویکردها و به صورت فراجنسیتی در ایران رواج یافته و وسعه مییابد.
بهعلاوه با وجود چالشها، روانکاوی بهطور فزایندهای در ایران پذیرفته شده، حضور آموزش روانکاوی در برنامههای آموزشی روانپزشکی، همراه با تاسیس موسسههای فراوان غیردولتی و خارجدانشگاهی آیندهای امیدوارکننده برای این حوزه را نشان میدهد.
تخفیف ویژه جهت دستیاران روانپزشکی، دانشجویان روانشناسی و علوم انسانی
زمان: جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ تا ۲۰
لطفاً جهت ثبتنام به خط تلگرامی مانژه پیام بدهید.
@manjehline